مهم ترین مسأله دخیل در طول عمرِ حضرت، قدرت الهى است. اگرکسى به کتب آسمانى به ویژه قرآن کریم آشنایى داشته باشد، مى داند که کارهاى خارق العاده بسیارى در عالَم واقع شده و معجزات بسیارى صادرگردیده که همگى حاکى از قدرت لا یزال الهى است از قبیل: توفان نوح (1) سرد شدن آتش براى ابراهیم (ع) (2) عصاى موسى (ع) وتبدیل شدن به اژدها (3) بى پدر متولد شدن حضرت عیسى (ع) (4) و سخن گفتن او درگهواره (5) وامثال این ها. اگر خداوند قادر است این کارهاى خارق العاده را انجام دهد، قادر است حجت وولى خود را نیز سال هاى متمادى نگه دارد. (6)
شیعیان طبق وعده هاى انبیاى سلف(ع) و نویدهاى کتب مذهبى، و وعده هاى صریح قرآن کریم عقیده دارندکه: آن گاه که اخلاق ومعنویت از میان بشر رخت بربندد وظلم و ستم فراگیر شود واسباب ظهور مهیاگردد، حضرت مهدى (ع) به فرمان حق قیام مى کند. با آمدنش هیچ حکومت باطلى روى زمین باقى نمى ماند.مرزهاى جغرافیایى میان کشورها برداشته مى شود، مظاهر شرک وکفر وبى عدالتى از بین مى روند، عدالت اجتماعى تأمین مى گردد، هر حقى به صاحب حق مى رسد و در سراسر جهان، تنها یک نظام حکومت مى کند و آن نظام عادلانه اسلام و احکام نجات بخش آسمانى قرآن کریم است.
|
چگونه مى شود اثبات کرد که مهدى واقعاً در تاریخ وجود داشته است شاید شرایط خاص روحى- روانى این باور را در ذهن مردم جا انداخته باشد؟
این اصل که مهدى رهبر موعود و منجى عالم بشریت است به صورت عام در احادیث نبوى، و به صورت خاص در روایات ائمه اهل بیت (ع)آمده است.
در این روایات مسأله به گونه ای مورد تاکید قرارگرفته که جاى هیچ گونه شکى باقى نمی گذارد وچهارصد حدیث فقط از طریق اهل سنت شمارش شده که به ضمیمه روایات شیعه به بیش از شش هزار روایت مى رسد و چنین آمارى بسیار بالاست.
در مورد خیلى از مسائل بدیهى اسلام که مسلمانان به آن معتقدند، این همه روایت وارد نشده است.
اما تجسم این اندیشه در وجود امام دوازدهم (ع) هم دلایل کافى دارد که کاملاً اقناع کننده است. این دلایل را مى توان در دو دلیل نقلى و علمى، خلاصه کرد: دلیل نقلى، وجود امام موعود را اثبات می کند ودلیل علمى، ثابت می کند که مهدى (ع) یک اسطوره ویک فرضیه نیست، بلکه حقیقتى است که وجود او در تاریخ لمس شده است.
اما دلیل نقلی صدها روایت و حدیث از پیامبر اکرم (ص)و ائمه اهل بیت (ع)رسیده است که می گوید مهدى موعود داراى این خصوصیات است: از اهل بیت است، از فرزندان فاطمه است، از نسل حسین ونهمین فرزند آن حضرت است. وروایاتى که می گوید جانشینان پیامبر(ص)دوازده نفر مى باشند.
این روایات، مهدى موعود را در شخص امام دوازدهم، منحصر و معین می کند وبا اینکه ائمه (ع)براى حفظ آن حضرت از ترور وقتل سعى داشتند مسأله در سطح عمومى مطرح نشود، در عین حال روایات زیادى در این زمینه وارد شده است. البته زیادى روایت به تنهایى نمى تواند مقبولیت آن را برساند، بلکه در این جا قرینه وگواه خاصى وجود دارد که دلیل بر صحت این روایات است. در حدیث شریف نبوى، سخن از امامان، جانشینان، امیران و سخن از دوازده تن آمده است. متن احادیث مختلف است در بعضى دوازده امام و در بعضى دوازده خلیفه ودر بعضى دیگر دوازده امیر، ذکر شده است. بعضى از مؤلفان، این احادیث را بیش از دویست وهفتاد شمارش کرده اندکه همگى ازکتابهای معتبر شیعه وسنى از قبیل صحیح بخارى، صحیح مسلم، سنن ترمذى، سنن ابوداود، مسند احمد و مستدرک حاکم نقل شده است.
اما دلیل علمی : دلیل علمى تجربه است، تجربه اى که مدت زمان هفتاد سال گروهى از مردم با آن زندگى کردند یعنى "غیبت صغرى ". غیبت صغرى برگزارشد تا مردم به تدریج با غیبت خو بگیرند و خود را بر اساس آن بسازند. امام از دیده ها پنهان بود ولى از طریق وکیلان ویاران مورد وثوق )نواب اربعه( با مردم ارتباط داشت. در این مدت، چهار تن از پاکترین و باتقواترین مؤمنان، نیابت وجانشینى آن حضرت را بر عهده داشتند ودر مدت هفتاد سال واسطه میان او ومردم بوده اند وهیچ کسى در هیچ زمینه اى خطایى از آنان ندیده و نشنیده است.
آیا تصور می کنید امکان داشته باشد یک دروغ، هفتاد سال دوام بیاورد وچهار نفر با هماهنگى کامل ویکصدا، یک نقش را بازى کنندآنان با رفتار صمیمانه خود چنان در مردم ایجاد اطمینان کرده بودندکه همه به گفتار وکردار آنان ایمان داشتند. آیا مى شود این چهار تن به
گونه ای نقش بازى کنندکه هیچ کس به حقیقت پى نبرد در حالى که این افراد هیچ رابطه خاصى با هم نداشته اند تا بگوییم در این قضیه تبانى کرده بودند. از قدیم گفته اند: طناب دروغ، کوتاه است. امکان ندارد یک دروغ بتواند بدین شکل دوام بیاورد ودر تمام این مدت وبا همه بده و بستان ها وروابط مختلف موضوع کشف نگردد وهمه به درستى آن ایمان داشته باشند. بدینسان در مى یابیم که پدیده غیبت صغرى مى تواند به عنوان یک آزموده علمى، دلیل بر واقعیت خارجى یک موضوع باشد و آن وجود، زندگى و سپس غیبت حضرت مهدى (ع)است. آن حضرت پس از غیبت صغرى، خود اعلان کرده است که در پرده غیبت کبرى خواهد رفت واز نظرها پنهان خواهدگشت وهیچ کسى او را نخواهد دید.
این مطلب را مى توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده اند استفاده کرد :
از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى فرماید : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً ))
این آیه که به اتفاق مفسرین در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر اکرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا امیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام (( الیوم یئس الذین کفر وامن دینکم ...)) تائکید مى کند که امروز دین شما را کامل , و نعمتم را بر شما تمام کرده .
و با توجه به روایات فراوانى که در شائن نزول این آیه ها وارد شده کاملاً روشن مى شود که این (( اکمال و اتمام )) که توائم با نومید شدن کفار از آسیب پذیرى اسلام بوده با نصب جانشین براى پیامبر اکرم ( ص ) از طرف خداى متعال , تحقق یافته است . زیرا دشمنان اسلام , انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا ( ص ) ـ مخصوصاً با توجه به اینکه فرزند ذکورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد , ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به نصاب کمال , و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت . ( 1 )
و کیفیت آن , چنین بود که پیامبر اکرم ( ص ) هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل (( غدیر خم )) جمع کردند و ضمن ایراد خطبه مفصلى از ایشان سوئال کردند : (( الست اولى بکم من انفسکم؟ )) ( 2 ) آیا من از طرف خدا متعال بر شما ولایت ندارم؟ همگى یکصدا جواب مثبت دادند , آنگاه زیر بغل على ( ع ) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و فرمودند : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و بدین ترتیب , ولایت الهى را براى آن حضرت , اعلام فرمودند .
سپس همه حضار با آن حضرت بیعت کردند و از جمله , خلیفه دوم ضمن بیعت با امیر موئمنان على ( ع ) بعنوان تهنیت گفت : (( بخ بخ لک یا على , اصحبت مولاى و مولى کل موئمن و موئمنة)) ( 3 )
از اولین روز بعد از شهادت پیامبر در تعلم علوم و معارف اسلامی ودرک حقایق اصول فروع دینى به اهل بیت پیوسته از دیگران بگسست.
کمیت قابل توجهی که به ده ها هزار حدیث میرسد از ایمه ى اهل بیت تلقى کرد و از روز اول طبق تعلیم اهل بیت به کتابت و تالیف قیام نمود (اگر چه نظر به منبع مقام خلافت ، این کار ،مخفیانه بود ) و در جمیع شؤون دینى، از اول اصول معارف گرفته ،تا اخر فروع و جزییات انها ،به بحث و انتقاد پرداخت ، و فر اورده هاى روایتى انها به حد کفایت ، پاسح هر گونه سؤال دینى را میداد و میدهد.
در این اخبار اصول معارف دینى ، اخلاق عالیه ى انسانى ، سنن و قوانین اجتماعى و فردى اسلام، و همچنین سیره ى مرضیه ى پیغمبر اسلام در نهایت درجه ، واضح و تشریح شده است.
با اتکا به دلالت قران و هدایت همین اخبار قطعیه ،شیعه معتقد است که در معارف اسلامى ، حجت معتبر سه جیز است که به هر یک از انها می توان اعتماد نمود ، و به غیر انها نمى توان گروید: کتاب ، سنت قطعیه و عقل صریح ، و در حقیقت همه ى انها به حجیت کتاب بر میگردد زیرا ممیز روش مذهبى از روش فلسفی این است که فلسفه ، حقایق را از راه عقل بدست مى اورد ومذهب، از راه وحى اسمانى ووحى اسمانى قطعى در دست مسلمین ، همانا قران شریف مى باشد ، ولى همان قران شریف ، بیان پیغمبر اسلام را صریحا اعتبار داده و پیغمبر اسلام نیز بیان اهل بیت خود را با بیان صریح متواتر ، حجیت داده است .
همچنین کتاب و سنت ، به مؤداى عقل سلیم و صریح ، در ایات بسیار و روایات زیادى ارجاع نموده و در نتیجه ، سنت قطعیه و عقل صریح ، مانند خود کتاب ، سمت حجیت پیدا کرده و قابل اعتماد گشته اند .
ما در اصول معارف ، به اجملع اعتماد نمى کنیم ، زیرا حجیت اجماع ( چنان که در فن اصول روشن شده ) از این را است که خبر واحد یا در حکم خبر واحد مى باشد ، و چون خبر واحد ، بیشتر از ظن چیزى را افاده نمى کند و در اصول معارف ، علم قطعى لازم است اعتباری براى اجماع ، در اصول معارف باقى نمیماند ، تنها احکام فقهیه که اجماع در مورد انها حجیت دارد .
در صورتى که کتاب صریحا نظر عقل را امضا و تصدیق نموده و به ان حجیت داده است ، هرگز اختلاف نظر در میان انها پیدا نخواهد شد و برهان عقلی نیز در زمینه ى فرض حقیقت کتاب و واقع بینی عقل صریح، همین نتیجه را مى دهد ، زیرا فرض دو امر واقعى متناقض ، متصور نیست ، و اگر احیا نا فرض شود که دلیل عقلى قطعى با دلیل نقلى ، معارض بیفتد ، چون دلالت دلیل نقلى ، از راه ظهور ظنى لفظ خواهد بود ، با دلیل قطعى الدلاله معارضه نخواهد نمود و عملا نیز موردى برای چنین اختلافى وجود ندارد .
افریده شدن روح پیش از بدن ، در قران شریف مذکور نیست بلکه در حدیث وارد است و حدیث نام برده – چنان که اهل فن تصریح کرده اند – از اخبار احاد مى باشد ، و ما در اصل معارف ، به اخبار احاد عمل نمى کنیم ، مگر این که محفوف به قرینه ى قطعیه بوده باشد البته با قیام حجت قطعى بر خلاف مدلول خبر ، وجود قرینه ی قطعیه نسبت به سند و دلالت معنى ندارد . البته این گونه روایات را طرح نیز نمى کنیم ، بلکه در صورت امکان به وجه صحیحى تاویل مى شود، و در صورت عدم امکان ، مسکوت عنه مى ماند .
خلاصه این که : شیعه طبق تعلیم اهل بیت (ع) که شارح نحوه ى تعلیم قران مى باشند ، جز حجت هاى سه گانه « کتاب ، سنت قطعیه ، عقل صریح » به چیزى اعتماد نمى کند و چنان که گفته شد ، مرجع اعتماد به هر سه ، همان اعتماد به وحى اسمانى است که رویه ى مخصوص مذاهب و ادیان اسمانى است.
از اولین روز بعد از شهادت پیامبر در تعلم علوم و معارف اسلامی ودرک حقایق اصول فروع دینى به اهل بیت پیوسته از دیگران بگسست.
کمیت قابل توجهی که به ده ها هزار حدیث میرسد از ایمه ى اهل بیت تلقى کرد و از روز اول طبق تعلیم اهل بیت به کتابت و تالیف قیام نمود (اگر چه نظر به منبع مقام خلافت ، این کار ،مخفیانه بود ) و در جمیع شؤون دینى، از اول اصول معارف گرفته ،تا اخر فروع و جزییات انها ،به بحث و انتقاد پرداخت ، و فر اورده هاى روایتى انها به حد کفایت ، پاسح هر گونه سؤال دینى را میداد و میدهد.
در این اخبار اصول معارف دینى ، اخلاق عالیه ى انسانى ، سنن و قوانین اجتماعى و فردى اسلام، و همچنین سیره ى مرضیه ى پیغمبر اسلام در نهایت درجه ، واضح و تشریح شده است.
با اتکا به دلالت قران و هدایت همین اخبار قطعیه ،شیعه معتقد است که در معارف اسلامى ، حجت معتبر سه جیز است که به هر یک از انها می توان اعتماد نمود ، و به غیر انها نمى توان گروید: کتاب ، سنت قطعیه و عقل صریح ، و در حقیقت همه ى انها به حجیت کتاب بر میگردد زیرا ممیز روش مذهبى از روش فلسفی این است که فلسفه ، حقایق را از راه عقل بدست مى اورد ومذهب، از راه وحى اسمانى ووحى اسمانى قطعى در دست مسلمین ، همانا قران شریف مى باشد ، ولى همان قران شریف ، بیان پیغمبر اسلام را صریحا اعتبار داده و پیغمبر اسلام نیز بیان اهل بیت خود را با بیان صریح متواتر ، حجیت داده است .
همچنین کتاب و سنت ، به مؤداى عقل سلیم و صریح ، در ایات بسیار و روایات زیادى ارجاع نموده و در نتیجه ، سنت قطعیه و عقل صریح ، مانند خود کتاب ، سمت حجیت پیدا کرده و قابل اعتماد گشته اند .
ما در اصول معارف ، به اجملع اعتماد نمى کنیم ، زیرا حجیت اجماع ( چنان که در فن اصول روشن شده ) از این را است که خبر واحد یا در حکم خبر واحد مى باشد ، و چون خبر واحد ، بیشتر از ظن چیزى را افاده نمى کند و در اصول معارف ، علم قطعى لازم است اعتباری براى اجماع ، در اصول معارف باقى نمیماند ، تنها احکام فقهیه که اجماع در مورد انها حجیت دارد .
در صورتى که کتاب صریحا نظر عقل را امضا و تصدیق نموده و به ان حجیت داده است ، هرگز اختلاف نظر در میان انها پیدا نخواهد شد و برهان عقلی نیز در زمینه ى فرض حقیقت کتاب و واقع بینی عقل صریح، همین نتیجه را مى دهد ، زیرا فرض دو امر واقعى متناقض ، متصور نیست ، و اگر احیا نا فرض شود که دلیل عقلى قطعى با دلیل نقلى ، معارض بیفتد ، چون دلالت دلیل نقلى ، از راه ظهور ظنى لفظ خواهد بود ، با دلیل قطعى الدلاله معارضه نخواهد نمود و عملا نیز موردى برای چنین اختلافى وجود ندارد .
افریده شدن روح پیش از بدن ، در قران شریف مذکور نیست بلکه در حدیث وارد است و حدیث نام برده – چنان که اهل فن تصریح کرده اند – از اخبار احاد مى باشد ، و ما در اصل معارف ، به اخبار احاد عمل نمى کنیم ، مگر این که محفوف به قرینه ى قطعیه بوده باشد البته با قیام حجت قطعى بر خلاف مدلول خبر ، وجود قرینه ی قطعیه نسبت به سند و دلالت معنى ندارد . البته این گونه روایات را طرح نیز نمى کنیم ، بلکه در صورت امکان به وجه صحیحى تاویل مى شود، و در صورت عدم امکان ، مسکوت عنه مى ماند .
خلاصه این که : شیعه طبق تعلیم اهل بیت (ع) که شارح نحوه ى تعلیم قران مى باشند ، جز حجت هاى سه گانه « کتاب ، سنت قطعیه ، عقل صریح » به چیزى اعتماد نمى کند و چنان که گفته شد ، مرجع اعتماد به هر سه ، همان اعتماد به وحى اسمانى است که رویه ى مخصوص مذاهب و ادیان اسمانى است.
وقتى ما در قرآن کریم مىخوانیم که «هوالّذى بعث فى الامّیّین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمة»، این به آن معنا نیست که با آمدن دین خاتم و رسول خاتم، همهى نفوس بشر تزکیه خواهند شد، یا تزکیه شدهاند؛ این به آن معنا نیست که بشریت بعد از طلوع قرآن، دیگر روى ظلم و تبعیض و شقاوت و نارساییهاى مسیر خود به سمت تکامل را نخواهد دید. اگر مىگوییم که پیامبر و دین اسلام براى استقرار عدل و نجات مستضعفان و شکستن بتهاى جاندار و بىجان، قدم به عرصهى وجود گذاشتند، بدان معنا نیست که بعد از طلوع این خورشید پُرفروغ، دیگر مردم ظلمى نخواهند داشت؛ طاغوتى نخواهند داشت و بتى بر زندگى بشریت حکمرانى نخواهد کرد. واقعیت هم نشان مىدهد که بعد از طلوع اسلام، در اقطار عالم، حتّى در محیط اسلامى - البته با گذشت چند ده سال – بتهایى پیدا شدند، طواغیتى پیدا شدند، ظلمهایى به بشریت شد، و همان ناکامیهایى که همواره بشر با آن دستبهگریبان بود، باز هم براى بشریت به وجود آمد.
پس، معناى اینکه غایت و هدف بعثت، نجات انسان است، چیز دیگرى است؛ معنایش این است که آنچه پیامبر و اسلام به مردم دادند، یک نسخهى شفابخش براى همهى ادوار است؛ نسخهاى است در مقابل جهل انسانها؛ در مقابل استقرار ظلم؛ در مقابل تبعیض؛ در مقابل پایمال شدن ضعفا به دست اقویا؛ در مقابل همهى دردهایى که از آغاز خلقت، بشر از آن دردها نالیده است. مثل همهى نسخههاى دیگر، اگر عمل شد، نتیجه خواهد داد؛ اگر متروک شد، یا بد فهمیده شد، یا جرأت و گستاخىِ اقدام به آن وجود نداشت، کأنلمیکن خواهد بود. بهترینِ اطبا اگر صحیحترین نسخهها را به شما بدهند، اما شما نتوانید آن را بخوانید، یا بد بخوانید، یا عمل نکنید و در نتیجه متروک بماند، چه تأثیرى به حال بیمارى خواهد داشت، و چه عیبى بر آن طبیب حاذق است؟
در نهجالبلاغه، کلمات و جملات بسیار گویایى در شرایط ظهور اسلام و بعثت پیامبر وجود دارد؛ از جمله: «و الدّنیا کاسفة النّور ظاهره الغرور»، یا در یک جاى دیگر: «فى فتن داستهم بأخفافها و وطئتهم بأظلافها و قامت على سنابکها». هر وقت مردم را دچار فتنه کردند، انسانیت را غرق در مشکلات و مسائل اوّلى خود کردند و راه او را بستند، هر وقت بشر مهذب نبود، ظلم وجود داشت و حاکم بود، از سوى قدرتهاى بزرگ نسبت به ضعفا زورگویى بود، برادرکشى بود، اخلاق فاسد بود، آن روز، روزى است که همان نسخه را باید عمل کرد؛ کهنه نمىشود.....
در پیش از ظهر روز ششم آبان 1360، یاران جنبش امل به همراه سیدحسن نصرالله در جماران به حضور امام خمینی(ره) شتافتند و از او شنیدند که: «از آنجا که منطقه در شرف یک نهضت اسلامی عمومی است، آمریکا اقدام به طرح قضایایی کرده است تا بتواند دست مردم بیپناه منطقه را از سرنوشتشان کوتاه کند و متأسفانه، برخی از دولتها هم او را کمک میکنند. طرح سادات و فهد یکی است. بر فرض که آمریکا یک طرح صد درصد اسلامی ـ انسانی بدهد، ما باور نمیکنیم که آنان به نفع صلح و منافع ما گامی بردارند. اگر آمریکا و اسرائیل «لااله الاالله» بگویند، ما قبول نداریم، چرا که آنان میخواهند سر ما کلاه بگذارند. آنها که صحبت از صلح میکنند، میخواهند منطقه را به جنگ بکشند...
مسئلهای که میخواهم اکیداً به شما تذکر دهم این است که این معنا که «نمیشود با قدرتهای بزرگ طرف شد» را از گوشهایتان بیرون کنید. شما بخواهید، میتوانید...»
ماه رجب را ریسمانى میان خود و بندگانم قرار دادهام؛ هر کس به آن چنگ زند، به وصال من رسد.
* حدیث قدسى: الشَّهرُ شَهری و العَبدُ عَبدی و الرَّحمَةُ رَحمَتی فَمَن دَعانی فی هذَا الشَّهرِ أجَبتُهُ و مَن
سَألَنی أعطَیتُهُ؛ماه (رجب)، ماه من، بنده، بنده من، و رحمت، رحمت من است؛ هر که در این ماه مرا
بخواند، اجابتش کنم و هر که حاجت آورَد، عطایش کنم.
* پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله: رَجَبٌ شَهرُ اللَّهِ الأصَبُّ یَصُبُّ اللَّهُ فِیهِ الرَّحمَةَ عَلى عِبادِهِ؛
رجب ماه بارش رحمت الهى است. خداوند در این ماه رحمت خود را بربندگانش فرو مىریزد.
* پیامبر اعظم صلى الله علیه وآله: إنَّ فی الجَنَّةِ قَصراً لایَدخُلُهُ إلّا صُوّامُ رَجَبٍ؛
در بهشت قصرى است که جز روزه داران ماه رجب وارد آن نمىشوند.
*امام کاظمعلیه السلام: رَجَبٌ شَهرٌ عَظیمٌ یُضاعِفُ اللَّهُ فیهِ الحَسَناتَ و یَمحُو فیهِ السَّیِّئاتَ؛
رجب ماه بزرگى است که خداوند (پاداش) نیکىها را در آن دو چندان و گناهان را پاک مىکند.
سم مهلک دنیاى اسلام تفرقه است. این تفرقه، ملتها را از هم جدا مىکند؛ دلها را از هم جدا مىکند. الان دشمن، و همین سرویسهاى جاسوسى اسرائیل و امریکا، در عراق یک عدهاى را تحریک مىکنند که با شیعیانى که در عراق اکثریت را دارند - حالا امروز اکثریت دولت متعلق به آنهاست - مقابله و مبارزه کنند؛ ناامنى ایجاد کنند؛ و این ناامنى را وسیلهاى قرار مىدهند براى این که پاى خودشان را در عراق و در بغداد مستحکم کنند. امریکا براى ماندن در عراق بهانه لازم دارد و این بهانه، ناامنى است. آنها براى این که دولت عراق نتواند به خدمات لازم بپردازد، این اوضاع ناامن را در کشور به وجود مىآورند، تا بهانه داشته باشند که بمانند. اختلافات را آنها به وجود مىآورند: دل سُنى را نسبت به شیعه، دل شیعه را نسبت به سُنى آنچنان چرکین مىکنند که نتوانند با این همه مشترکات، کنار هم قرار بگیرند. این، کار دشمن است. چرا ما این حقیقت را نمىفهمیم؟ سالهاى متمادى است - از زمان مرحوم آیتاللَّه بروجردى (رضواناللَّهتعالىعلیه) و بعضى از بزرگانِ علماى اهل سُنت در مصر - که این فکر پیدا شده که بیایید اختلافات را کنار بگذارید؛ سنى، سنى بماند؛ شیعه، شیعه بماند؛ عقاید خودتان را داشته باشید؛ اما با هم، دست در دست هم بگذارید. قرآن از زبان پیامبر اکرم به مسیحیان آن زمان مىگوید: «تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد الاّ اللَّه و لا نشرک به شیئا». آن وقت فرقههاى مسلمان، با خداى واحد، پیغمبر واحد، قرآن واحد، قبلهى واحد، عبادت واحد، این همه مشترکات و مسلّمات، چند موضوع مورد اختلاف را وسیله قرار بدهند براى دشمنى! این، خیانت نیست؟ این، غرضورزىِ غرضورزان و غفلتِ غافلان نیست؟ هر کسى که در این زمینه تقصیرى بکند، پیش خداى متعال مؤاخَذ است؛ چه شیعه باشد، چه سُنى.
کل بازدید :87696
شیعه مذهب برتر
امام رضا (ع)
حقوق زنان در اسلام
پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله
آقا روح الله
موعود