محبت به امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) و ارادت به این مرد بزرگ تاریخ بشریت و تاریخ اسلام، نه مخصوص شیعیان است، نه حتى مخصوص به قاطبهى مسلمانان؛ بلکه این چیزى است که آزادگان عالم در آن با مسلمانان شریکند. شما مىبینید که شخصیتهایى که مسلمان هم نیستند، دربارهى این چهرهى درخشان و خورشید تابناک اظهار ارادت مىکنند، کتاب مىنویسند، شعر مىگویند. خیلى خطاست اگر امیرالمؤمنین علىابنابىطالب در بین مسلمانان یک وسیلهى اختلاف قرار بگیرد. آن بزرگوار شخصیتى است که همهى مسلمانان و همهى فرق اسلامى نسبت به او با همهى وجود و با دل و جان، ارادت و محبت مىورزند. این علاقه و محبت از برجستگیها و صفات و خصالى ناشى مىشود که هر انسان منصفى در مقابل این خصال، خاضع است؛ قدر جامع و قدر مشترک، این است.
ایمان مخلصانه، جهاد فداکارانه، ذوب شدن در امرونهى الهى، اطاعت و عبودیت مطلق در مقابل خداوند، بىاعتنایى به زخارف دنیوى و جهات مادى، رحم و انصاف و عدالت نسبت به عموم مردم، نگاه عطوفتآمیز به مظلومان، به ضعیفان، به مستضعفان، ایستادگى و قاطعیت در مقابل دشمنان دین، رفتن به دنبال وظیفه در همهى شرائط و با هر گونه سختى و دشوارى؛ اینها کلمات حکمتآمیزى است که بشر دیروز و امروز و فردا به این کلمات نیازمند است. نهجالبلاغهى امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) درسِ همیشهى بشریت است. این شخصیت ظاهرى امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) است که چشم کوتهبین ما مىتواند آن را ببیند و حس کند و زیبایىهاى آن را ادراک کند. ابعاد معنوى و قدسى و ملکوتى، مخصوص قدیسین و مخصوص صدیقین است، که آنها مىبینند؛ و چشمهاى ما توانایى ندارد که مانند اولیاءاللَّه و بندگان مقرب الهى آنها را درک کنند. امروز سالگرد ولادت یک چنین شخصیتى است و البته عید است.
شرم الشیخ کوفه است و
جنوب، نینوا!
دارد جنوب شبیه کربلا می شود
مدیترانه، فرات است
فرات، عبای توست!
برای این همه زخمی
برای این همه بی کفن
تنها ردای مهربان تو مانده است!
وگرنه این سران
دشداشههاشان را
پرچم صلح کردند و فروختند
شاید اگر نبود نفت میجنگیدند
دیروز، ذوالفقار را
با قطعنامهها
تاق زدند
امروز منتظرند
که از قطعنامهها
زمین و نان
فرشته و غلمان ببارد!
بارید!
و قطعنامه همین بمبی ست
که دارد میبارد!
جنوب غرق خون است و
غزه آهوی زخمی
تو تنها مانده ای نصرالله!
در خیبری به نام جنوب
و هواپیماها دارند خندق می کنند و
کودکان زخمی تشنه اند
تو رفته ای از شریعه آب بیاوری
در برابر چشم این همه ماهواره جاسوسی
اوضاع روزگار بد نیست
از سران عرب
یکی با شمشیری از طلا بر کمر
دارد ریشش را خضاب میکند و
یکی
همیشه در مواقع حساس
به سجده میرود
شیخ فلان
تا دشداشه را عوض کند
شیخ الرشید تا سان ببیند از برابر عکسش
شاه کوچک تا برگردد از تعطیلات آمریکایی
دیر خواهد شد
نماد ارتش عربی
پلیس مصراست
که همچنان حمله می کند به الازهر!
جان بولتون دارد پارس میکند در سازمان ملل!
تنها تو مانده ای نصرالله!
پس شمشیر را پس بگیر و
اسب را پس بگیر و
شریعه را پس بگیر و
غیرت عربی را پس بگیر
که پادشاهان عرب
شیهه اسبان مردهاند!
(علیرضا قزوه)
انتظار مهدی آل محمد علیه السلام ، مکتب تلاش و پویایی
انتظار و امید به آیندهای بهتر که همواره موجب رشد و پویایی انسان است همواره مورد توصیه و تشویق آیین حیاتبخش اسلام بوده و به همة پیروان خویش و رهروان راه حق و عدالت سفارش میکند که بهروزی و سعادت و سربلندی انسانها فقط در سایة حکومت عدالت گستر اسلامی و رهبری نجات بخش بشریت تحقق مییابد .
بنابراین مکتب انتظار فرج و به امید حکومت عدل و داد بودن ،مکتبی انسان ساز و حرکت آفرین در فرا راه بشر میباشد و آنان که مکتب انتظار را به عنوان مکتب سکوت و خمودگی و ایستادگی میپندارند ،معنای واقعی انتظار فرج را به خوبی نشناخته و به عمق آن پی نبردهاند .
در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که انسان را به آینده نوید میدهد و امیدوار میسازد
برخی از این آیات عبارتند از :
«هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و کفی بالله شهیداً »
«او خدایی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداندو بر حقیقت این سخن گواهی خدا کافی است».
بدون تردید از اهداف مهم قیام حضرت مهدی (عج) ،مبارزه با فساد و گسترش عدل و داد در پهنه زمین است. او میآید تا منکرات را از صحنه گیتی برطرف سازد.
او میآید تا ظلم و ستم را ریشه کن کند و انقلاب عظیمی برپا نماید. احتمال قیام و انقلاب وی در هر لحظهای ممکن است و قیام او تصادفی نیست ؛ یعنی علمی دارد که مافوق همة علمهاست و قدرتی دارد که بالاتر از همه قدرتهاست و پیروان او نیز باید در انقلاب او سهم ارزندهای داشته باشند و خویشتن را با سلاح علم و آگاهی توأم با تقوی و پاکدامنی مجهز سازند .
منتظران آن حضرت به گونهای رفتار خواهند کرد که لیاقت و شایستگی در رکاب وی بودن و درک کردن محضر آن وجود نازنین را به اثبات برسانند و انتظار در کلیه ابعاد زندگی و حیات آنان نقش سازندهای دارد.
کسی که منتظر پاکی است، معقول نیست خودش آلوده و پلید باشد ؛ منتظر حقیقی ،قلب ،روان و اعمال و کردارش بر اعتقادش گواهی میدهد و رهرو راستین او خواهد بود .
بنابراین نحوه ظهور آن حضرت و هدف و برنامهاش معلوم است .
چنانکه در حدیث بحار آمده است:«کسی که در حال انتظار امام عصر (عج) از دنیا برود همانند کسی است که با امام قائم (عج) در خیمهاش همنشین شده است. بلکه به مثابه فردی است که در رکاب رسول خدا شمشیر زده است.»
در بعضی از روایات اسلامی ،موضوع انتظار با صبر و مقاومت توأم شده است و نشانگر این است که منتظران فرج امام عصر(عج) در دوران غیبت کبری ،بایستی مقاوم و صبور باشند و از این روایات استفاده میشود که انتظار عامل حرکت ،تلاش و مقاومت در مقابل کجیها ،پلشتیها و ظلمها و بیعدالتیهاست.
منتظر واقعی کسی است که به پیروی از مصلح عدالت گستر جهانی ،با ظلم و ستم مبارزه میکند و در انقلاب جهانی او سهمی دارد.
همان طوری که قبلاً نیز اشاره شد ،انتظار پدیدهای است که انسان را به آیندهای تابناک امیدوار میسازد و منتظر واقعی کسی است که به راه و رسم و ظهور امام عصر (عج) ایمان و اعتقاد داشته باشد .
بنابراین یکی از صفات برجستة منتظر امام این است که به آن حضرت معتقد میباشد و پیوسته ظهورش را انتظار میکشد. در غیر این صورت انتظار او معنا و مفهومی ندارد.
انتظار در مقابل محافظه کاری است. اصولاً کسی که محافظه کار میباشد، خواهان حفظ وضع موجود است و دوست دارد وضعیت موجود هرچه هست محفوظ بماند .
ولی منتظر مصلح جهانی این چنین نیست ،بلکه در حال تلاش و پویایی است تا خود و اجتماع و تمامی جهان را هر چه بیشتر به وضع مطلوب برساند .
سورة الأحزاب
الصدوق حدّثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانى رضى الله عنه قال: حدّثنا علىّ بن إبراهیم بن هاشم عن أبیه عن علىّ بن معبد عن الحسین بن خالد، قال: سألت أباالحسن علىّ بن موسی الرضا علیه السلام عن قول الله عزّوجلّ (إنّا عرضنا الأمانة علی السّموات والأرض و الجبال فأبین أن یحملنها)، فقال: الأمانة الولایة من ادّعاها بغیر حقّ فقد کفر .
(احزاب / 72. عیون اخبار الرضا 1 / 306)صدوق از احمد بن زیاد بن جعفر همدانی(رض) از علی بن ابراهیم بن هاشم، از پدرش، از علی بن معبد، از حسین بن خالد روایت کرده است که گفت از ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) درباره این سخن خدای عزّوجلّ (ما امانت را به آسمان و زمین عرضه کردیم اما آن دو از پذیرش آن خودداری کردند) سؤال کردم، فرمود: مقصود از امانت، ولایت است. هر کس بناحق آن را ادعا کند کافر است .
امامت در شیعه به چه معناست؟
امامت از دیدگاه تشیع، زعامت و رهبرى امت در امور معاش و معاد مىباشد که مسالهاى سیاسى - دینى بشمار مىرود و از روز نخست، شیعه بر آن پایدار مانده و پیوسته در حال مبارزه با سلطههاى جور بوده است.
امام، از نظر شیعه یک رهبر سیاسى و پیشواى دینى به حساب مىآید که هر دو سمت را با هم جمع کرده و هر دو جهت را عهدهدار است.
شیعه از روز نخست، در تمامى حرکتها و اقدامات سیاسى خود، حتى مانند پذیرفتن زمامدارى و ولایت از جانب خلفاى وقت، از امام معصوم عصر خویش دستور مىگرفتند، یا رخصت دریافت مىداشتند و این بدین معنى بود که امام عصر خویش را رهبر سیاسى به حق مىدانستند. و امامان نیز همواره خلفا را غاصب حق خویش مىشمردند.
پیامبر اسلام، با بدست آوردن قدرت و نیروى مردمى، دو عمل سیاسى چشمگیر انجام داد، یکى تشکیل امت و دیگر تاسیس دولت.
پیامبر اسلام با مطرح کردن برادرى اسلامى، یک وحدت ملى منسجم و مستحکم بر پایه و اساس دین بوجود آورد که این خود یکى از بزرگترین کارهاى سیاسى او بود که با تلاش فراوان انجام گرفت و این وحدت ملى به نام «امت اسلامى» هنوز پابرجاست و از اساسىترین پایهها در جهتدهى به سیاست اسلامى به حساب مىآید.
مساله تشکیل دولت و برقرارى پیمانهاى سیاسى و انتظامات داخلى و ساختار ادارى و اجتماعى که پایهگذارى آن در عهد رسالت انجام گرفت و سپس ادامه و توسعه یافت، همگى از یک اندیشه سیاسى اسلامى برخاسته که پیامبر اکرم پایهگذار آن بوده است.
همه جنگها و صلحها و قراردادهاى منعقده با قبائل و کشورها که در عهد رسالت انجام گرفت، و خلفاى پس از وى بر همان شیوه رفتار مىکردند، حاکى از دید سیاسى است که از شریعت اسلام نشات گرفته و ریشه دینى و الهى دارد.
چرا شیعه به غیر خدا توسل می کند؟
زندگى بشر بر اساس بهرهگیرى از وسائل و اسباب طبیعى استوار است که هریک آثار ویژه خود را دارند. همه ما هنگام تشنگى آب مىنوشیم، و هنگام گرسنگى غذا مىخوریم. چه، رفع نیاز توسط وسائل طبیعى، به شرط آنکه براى آنها "استقلال در تاثیر" قائل نشویم، عین توحید است. قرآن یادآور مىشود که: ذوالقرنین در ساختن سد از مردم درخواست کمک کرد: ‹‹فاعینونى بقوة اجعل بینکم و بینهم ردما››(کهف/95): با قدرت خویش مرا یارى کنید تا میان شما و آنان (یاجوج و ماجوج) سدى برپا سازم.
کسانى که شرک را به معنى «تعلق و توسل به غیر خدا» تفسیر مىکنند، حرفشان تنها در صورتى صحیح است که ما براى ابزار و وسائط موجود، «اصالت و استقلال» قائل شویم، وگرنه چنانچه آنها را وسایلى بدانیم که، به مشیت و اذن الهى، ما را به نتیجه مىرسانند از مسیر توحید خارج نشدهایم، و اصولا زندگى بشر از روز نخستبر این اساس، یعنى استفاده از وسائل ووسائط موجود، استوار بوده و پیشرفت علم و صنعت نیز در همین راستا صورت گرفته و مىگیرد.
هرگاه در کتاب و سنت چیزى به عنوان وسیله معرفى شده باشد، تمسک به آن همان حکمى را دارد که در توسل به امور طبیعى جارى است. بنابراین، ما زمانى مىتوانیم با انگیزه دینى به اسباب غیر طبیعى تمسک جوییم، که دو مطلب را مدنظر قرار دهیم:
1- از طریق کتاب و سنت، وسیله بودن آن چیز براى نیل به مقاصد دنیوى یا اخروى ثابتشود;
2- براى اسباب و وسائل، هیچگونه اصالت و استقلالى قائل نشده و تاثیر آنها را منوط به اذن و مشیت الهى بدانیم.
قرآن کریم، ما را به بهره گرفتن از وسائل معنوى دعوت کرده مىفرماید:‹‹یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون›› (مائده/35):اى افراد با ایمان خود را از خشم و سخط الهى واپایید، وبراى تقرب به او وسیلهاى جستجو کنید، و در راه وى جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
باید توجه نمود که وسیله به معناى تقرب نیست، بلکه چیزى است که مایه تقرب به خدا مىگردد و یکى از طرق آن، جهاد در راه خدا است که در آیه ذکر شده است و در عین حال مىتواند، چیزهاى دیگر نیز وسیله تقرب باشد. (1)
با این توصیفات مشخص می شود که توسل به اسباب طبیعى وغیر طبیعى(به شرط اینکه، رنگ استقلال در تاثیر به خودنگیرند) عین توحید است. شکى نیست که انجام واجبات و مستحبات، همچون نماز و روزه و زکات و جهاد و غیره در راه خدا، همگى وسایل معنوى هستند که انسان را به سر منزل مقصود، که همان تقرب به خداوند است مىرسانند. انسان در پرتو این اعمال، قیمتبندگى را مىیابد و در نتیجه به خدا نزدیک مىشود. ولى باید توجه نمود که وسایل غیر طبیعى، منحصر به انجام امور عبادى نیست، بلکه در کتاب و سنتیک رشته وسایل معرفى شده که توسل به آنها استجابت دعا را به دنبال دارد که در زیر برخى از آنها را یادآور مىشویم:
1- توسل به اسما و صفات حسناى الهى که در کتاب و سنت وارد شده است، چنانکه مىفرماید: ‹‹و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها›› (اعراف/180): اسماء حسنى مخصوص خداوند است، پس خداوند را به وسیله آنها بخوانید. در ادعیه اسلامى، توسل به اسما و صفات الهى فراوان وارد شده است.
2- توسل به دعاى صالحان که برترین نوع آن توسل به ساحت پیامبران و اولیاى خاص خداوند است تا براى انسان از درگاه الهى دعا کنند.
قرآن مجید به کسانى که بر خویشتن ستم کردهاند (گنهکاران(فرمان مىدهد سراغ پیامبر روند و در آنجا هم خود طلب مغفرت کنند، و هم پیامبر براى آنان طلب آمرزش کند. و نوید مىبخشد که: در این موقع خدا را توبه پذیر ورحیم خواهند یافت، چنانکه مىفرماید:‹‹و لو انهم اذظلموا انفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما›› (نساء/64) در آیه دیگر، منافقان را نکوهش مىکند که چرا هرگاه به آنان گفته شود سراغ پیامبر بروند تا در باره آنان از خداوند طلب آمرزش کند، سرپیچى مىکنند؟! چنانکه مىفرماید:‹‹و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤوسهم ورایتهم یصدون و هم مستکبرون›› (منافقون/5(.
از برخى از آیات بر مىآید که در امت هاى پیشین نیز چنین سیرهاى جریان داشته است. فىالمثل، به صریح قرآن، فرزندان یعقوب علیه السلام از پدر خواستند بابت گناهانشان از خدا براى آنان طلب آمرزش کند و یعقوب نیز درخواست آنان را پذیرفت و وعده استغفار داد: ‹‹یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین× قال سوف استغفر لکم ربى انه هو الغفور الرحیم›› (یوسف/97-98(
ممکن است گفته شود: توسل به دعاى صالحان، در صورتى عین توحید (ویا لااقل مؤثر) است که کسى که به او توسل مىجوییم در قید حیات باشد، ولى اکنون که انبیا و اولیا از جهان رختبر بستهاند، چگونه توسل به آنان مىتواند مفید و عین توحید باشد؟
در پاسخ به این سؤال یا ایراد، دو نکته را بایستى یادآور شویم:
الف - حتى اگر فرض کنیم شرط توسل به نبى یا ولى حیات داشتن آنهاست، در این صورت توسل به انبیا و اولیاى الهى پس از مرگ آنان، تنها کارى غیر مفید خواهد بود، نه مایه شرک; واین نکتهاى است که غالبا از آن غفلتشده، و تصور مىگردد که حیات و موت، مرز توحید و شرک است! در حالیکه بر فرض قبول چنین شرطی (حیات انبیا و اولیا در هنگام توسل دیگران به آنان)، زنده بودن شخص نبى و ولى، ملاک مفید و غیر مفید بودن توسل خواهد بود، نه مرز توحیدى بودن و شرک آمیز بودن عمل!
ب - مؤثر و مفید بودن توسل دو شرط بیشتر ندارد:
1- فردى که به وى توسل مىجویند، داراى علم و شعور و قدرت باشد;
2- میان توسل جویندگان و او ارتباط برقرار باشد; و در توسل به انبیا و اولیایى که از جهان درگذشتهاند، هر دو شرط فوق (درک و شعور، و وجود ارتباط میان ما و آنان) به دلایل روشن عقلى و نقلى، تحقق دارد.
وجود حیات برزخى یکى از مسایل مسلم قرآنى و حدیثى است. در جایى که، به تصریح قرآن، شهداى راه حق، حیات و زندگى دارند، مسلما پیامبران و اولیاى خاص الهى - که بسیارى از ایشان خود نیز شهید شدهاند از حیات برتر وبالاترى برخوردارند.
بر وجود ارتباط میان ما و اولیاى الهى دلایل بسیارى در دست است که برخى را ذیلا یادآور مىشویم:
1. همه مسلمانان در پایان نماز شخص پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم را خطاب قرار داده و مىگویند: السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته ; آیا آنان براستى کار «لغوى» انجام مىدهند و پیامبر این همه سلام را نمىشنود و پاسخى نمىدهد؟!
2. پیامبر گرامى در جنگ بدر دستور داد اجساد مشرکانرا در چاهى ریختند. سپس خود با همه آنان سخن گفت. یکى از یاران رسول خدا عرض کرد: آیا با مردگان سخن مىگویید؟ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شماها از آنان شنواتر نیستید. (2)
3. رسول گرامى صلى الله علیه و آله و سلم کرارا به قبرستان بقیع مىرفت و به ارواح خفتگان در قبرستان چنین خطاب مىکرد: السلام على اهل الدیار من المؤمنین و المؤمنات. و بر اساس روایتى دیگر مىفرمود: السلام علیکم دار قوم مؤمنین». (3)
4. بخارى در صحیح خود آورده است: روزى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم درگذشت، ابوبکر وارد خانه عایشه شد. سپس به سوى جنازه پیامبر رفته، جامه از صورت پیامبر برگرفت و او را بوسید و گریست و گفت:بابى انتیا نبى الله لا یجمع الله علیک مؤتتین، اما الموتة التى کتبت علیک فقدمتها». (4)
پدرم فداى تو باداى پیامبر خدا، خدا دو مرگ بر تو ننوشته است. مرگى که بر تو نوشته شده بود، تحقق یافت.
چنانچه رسول گرامى حیات برزخى نداشته و هیچگونه ارتباطى میان ما و او وجود ندارد، چگونه ابوبکر به او خطاب کرده و گفت: یا نبى الله.
5. امیر مؤمنان على علیه السلام آنگاه که پیامبر را غسل مىداد به او چنین گفت: بابى انت و امى یا رسول الله لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوة والانباء و اخبار السماء... بابى انت و امى اذکرنا عند ربک و اجعلنا من بالک» (5) پدر و مادرم فداى تو باداى رسول خدا، با مرگ تو چیزى منقطع گردید، که با مرگ دیگران منقطع نگردیده بود; با مرگ تو رشته نبوت و وحى گسسته شد... پدر و مادرم فداى تو باد، ما را نزد خدایتبه یاد آور،ما را به خاطر داشته باش.
در پایان یادآور مىشویم که توسل به انبیا و اولیا صورتهاى مختلفى دارد که مشروح آن در کتب عقاید بیان شده است.
پىنوشتها:
1. راغب در مفردات (ذیل ماده وسل) مىگوید: الوسیلة التوصل الى الشیء برغبة و حقیقة الوسیلة الى الله مراعاة سبیله بالعلم و العبادة و تحرى مکارم الشریعة.
2.صحیح بخارى، ج5، باب قتل ابى جهل، سیره ابن هشام:2/292 وغیره.
3. صحیح مسلم، ج2، باب ما یقال عند دخول القبر.
4. صحیح بخارى، ج2، کتاب الجنائز، ص17.
5. نهج البلاغه، بخش خطبهها، شماره 235.
منشور عقاید امامیه صفحه 231
فکر می کنید چرا ما به آثار و مرقدهای اولیاءالله تبرک می جوییم؟
تبرک جستن به آثار اولیاى خدا، مسأله اى نیست که هم اکنون در میان گروهى از مسلمانان پدید آمده باشد، بلکه ریشه هاى این رفتار را در ژرفاى تاریخ زندگانی رسول خدا و صحابه آن حضرت مى توان یافت.
نه تنها پیامبر گرامى و یاران وى ، بلکه پیامبران پیشین نیز، بدین امر مبادرت مى ورزیدند.
حال دلایل مشروع بودن تبرّک به آثار اولیا از دیدگاه کتاب و سنّت چیست؟
1- در قرآن کریم می خوانیم: هنگامى که یوسف صدیق، خود را به برادران خویش معرفى کرد و آنان را مورد بخشودگى قرار داد، فرمود:
«إذهبوا بقمیصى هذا فألقوه على وجه أبى یأت بصیراً» 1
این پیراهن مرا با خود ببرند و بر صورت پدرم (یعقوب) افکنید تا دیدگانش بینا گردد.
سپس مى فرماید:
«فلما أن جاء البشیر ألقاه على وجهه فارتدّ بصیراً» 2
آنگاه که مژده دهنده، آن پیراهن را بر رخسار او افکند، بینایى وى بازگشت.
این سخن گویاى قرآن، گواه روشنى بر تبرک جستن پیامبر خدا (یعقوب) به پیراهن پیامبرى دیگر (حضرت یوسف) مى باشد، بلکه بیانگر آن است که پیراهن یاد شده، موجب بازگشت بینایى حضرت یعقوب گردید.
آیا مى توان گفت رفتار این دو پیامبر گرامى ، از چارچوب توحید و پرستش خدا خارج بوده است؟!
2- در اسناد تاریخی شکى نیست که پیامبر گرامى اسلام، به هنگام طواف خانه خدا، حجر الاسود را استلام مى نمودند و مى بوسیدند.
بخارى در صحیح خود مى گوید: مردى از عبدالله بن عمر درباره استلام حجر سؤال کرد و او در پاسخ گفت: «رأیت رسول الله (صلى الله علیه وآله) یستلمه و یقبّله». 3
پیامبر را مشاهده کردم که حجرالاسود را استلام مى نمود و مى بوسید.
در صورتى که اگر لمس کردن و یا بوسیدن سنگى ، شرک به خدا بود، هرگز پیامبر (که مناداى توحید است) به چنین کارى مبادرت نمى ورزیدند.
3- در کتب صحاح و مسانید و در میان کتاب هاى تاریخ و سنن، روایات انبوهى در مورد تبرک جستن صحابه پیامبر به آثار آن حضرت؛ مانند: لباس، آب وضو، ظرف آب و ... به چشم مى خورد که با مراجعه به آنها، کوچکترین تردیدی در مشروعیّت و پسندیده بودن آن باقى نمى ماند.
گرچه شمارش همه روایات در این زمینه خود بحثی جداگانه می طلبد ولی به عنوان مثال، برخى از آنها را در اینجا ذکر می کنیم:
الف: بخارى در صحیح خود، در ضمن روایتى طولانى که شرح برخى از ویژگى هاى پیامبر و یاران او را در بردارد، چنین مى گوید:
«واذا توضّأ کادوا یقتتلون على وضوئه». 4
هرگاه پیامبر وضو مى گرفت، نزدیک بود مسلمانان، (بر سر بدست آوردن آب وضوى آن حضرت) با هم بجنگند.
ب: ابن حجر مى گوید:
«ان النّبیّ صلى الله عیه وآله وسلم کان یؤتى بالصّبیان فیبرک علیهم». 5
کودکان را نزد پیامبر مى آوردند و آن حضرت به منظور تبرک آنان، دعا مى کرد.
ج: محمد طاهرمکّى مى گوید:
«از ام ثابت روایت شده که گفت: رسول خدا بر من وارد شد و از دهانه مشکى که آویزان بود، ایستاده آب نوشید و من برخاستم و دهانه مشک را بریدم».
سپس مى افزاید: «این حدیث را ترمذى روایت کرده و مى گوید: حدیث صحیح و حسن است و شارح این حدیث درکتاب الریاض الصالحین مى گوید: ام ثابت، دهانه مشک را برید تا جاى دهان پیامبر را نگهدارى کند و به آن تبرک جوید و همچنین صحابه مى کوشیدند تا از جایى که رسول خدا از آن آب نوشیده بود، آب بنوشند». 6
«خدمت گذاران مدینه به هنگام نماز صبح با ظرف آب نزد پیامبر می رفتند، پیامبر گرامى دست مبارک خود را در هر یک از آن ظروف آب فرو مى برد، چه بسا در بامداد سردى خدمت وى مى رسیدند، باز هم پیامبر دست خود را در آنها فرو مى برد». 7
بدین سان، دلایل جواز تبرّک به آثار اولیاى خدا روشن است و کسانى که شیعه که را به خاطر این رفتار، به شرک و دوگانه پرستی ، متهم مى کنند، معناى توحید و شرک را درست تحلیل نکرده اند. زیرا شرک و پرستش غیر خدا، بدان معنا است که در کنار پرستش خدا، موجود دیگرى را نیز خدا بدانیم و یا کارهاى خدایى را به وى نسبت دهیم، بطورى که او را در اصل هستى و یا اثر بخشى ، مستقل و بى نیاز از خدا قلمداد نماییم.
در حالى که شیعه، آثار اولیاى خدا را مانند خود آنان، مخلوق و آفریده خدا مى داند که هم در اصل وجود و پیدایش خود و هم در منشأ آثار بودن، نیازمند به خداوند یگانه اند.
شیعه تنها به پاس احترام پیشوایان خود و پیشتازان دین خدا و به منظور ابراز محبت بى شائبه خود نسبت به آنان، بدان آثار تبرک مى جویند.
اگر شیعیان به هنگام زیارت حرم پیامبر و اهل بیت آن حضرت، ضریح را می بوسند، و یا در و دیوار را لمس مى کنند، تنها بدان جهت است که به پیامبر گرامی و عترت او عشق مى ورزند و این مسأله عاطفى انسانى است که در وجود یک انسان شیفته، تجلّى مى کند.
1 - یوسف: 93.
2 - یوسف: 96.
3 - صحیح بخارى ، جزء2، کتاب الحج، باب تقبیل الحجر، صفحه 152-151، ط مصر.
4 - صحیح بخارى ، ج3، باب ما یجوز من الشروط فى الاسلام، باب الشروط فى الجهاد والمصالحه، ص195.
5 - الاصابه، ج1، خطبه کتاب، ص7، ط مصر.
6 - ترک الصحابه، (محمد طاهر مکّى )، فصل اول، ص29، ترجمه انصارى .
7 - صحیح مسلم، جزء7، کتاب الفضائل، باب قرب النبى ص من الناس وتبرّکهم به، ص79.
کل بازدید :87673
شیعه مذهب برتر
امام رضا (ع)
حقوق زنان در اسلام
پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله
آقا روح الله
موعود